loading...

ماهور

از ناز چشم های تو ماهور پا گرفت

بازدید : 1264
يکشنبه 6 ارديبهشت 1399 زمان : 2:45

تمام کیک‌هایی که بلد بودیم را پختیم. چند مدل شیرینی درست کردیم. پیتزای ماهی‌تابه‌ای و لازانیای بدون فِر. یا چند مدل نان خانگی. چندروزی جوریدیم توی آرشیوهایمان. عکس‌های کودکی. عکس‌های مدرسه. عکس‌های تولد. انگار توی این بیش از یک ماهِ قرنطینه برگشتیم به خودمان. یکی‌مان بیشتر کتاب خواند. یکی‌مان بیشتر شنید. یکی رفت سراغ‌هارد فیلم‌هایش. یکی هم کیف کرد که روی پارچه‌های سفید گلدوزی کند. یک‌جایی نخواستیم به روی خودمان بیاوریم و توی تنهایی رقصیدیم. یوتیوب را باز کردیم و یوگا کردیم. پادکست‌های نامجو را تا خود صبح شنیدیم. از این لایو پریدیم توی آن یکی لایو. هی آیکونِ قلبِ کنارِ لایوها را لمس کردیم. تماس‌های تصویری را بی هیچ معذب بودنی پاسخ دادیم. کتاب خواندیم. توی کُرس‌های دانشگاه‌های آن‌ور آب شرکت کردیم. موزه‌ی لور را با گوشی‌مان چرخیدم. از حجم منابع در دسترس نفس‌مان گرفت و درست‌وحسابی از هیچ‌کدامش استفاده نکردیم. شب‌ها بیدار ماندیم. صبح را تا ظهر خوابیدیم. صبحانه‌مان را ساعت سه ظهر خوردیم. ناهار را چند ساعت بعدش. شام را تکه تکه کردیم میانِ ساعت‌های شب تا صبح. هر خوراکی‌ای را که خریدیم شستیم. هرچه را شسته بودیم با وسواس خوردیم. هربار سرفه کردیم ترسیدیم. هربار گرممان شد خیال کردیم تب کرده‌ایم. خبر بد شنیدیم. آمارهای دروغ شنیدیم. عکس‌های دردناک دیدیم. خسته شدیم. دوباره رفتیم یک کیک دیگر درست کردیم. یه دسر با خامه. خمیر لازانیا. آن‌طور که باید نتوانستیم تمرکز کنیم. هی توی سرمان چرخید بعدش؟ هی ازخودمان پرسیدیم تا کی؟

«فقط امیدوارم مرگم از زندگی‌ام باارزش‌تر باشد»: درباره‌ی دلقک
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 21
  • بازدید کننده دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 52
  • بازدید ماه : 1092
  • بازدید سال : 44183
  • بازدید کلی : 68177
  • کدهای اختصاصی